۸.۱۱.۸۸

مامانـــ بد

مامان دیگه دوست ندارم
هنوزم خودخواهی
هنوزم یاد نگرفتی و یا نخواستی بفهمی که این خود خواهییاته که من و ازت دور کرده
می خوای به خواسته هات برسی
حالا به هر دلایلی
حتی شکسته شدن دل من و در اوردن اشک من.....



۳۰.۱۰.۸۸

بــرایــــ خـــودمــــ


گاهی فکر می کنم عجب چیز بدی است اینهمه « با فرهنگ بودن» و « با شعور بودن » و فهم و کمالات داشتن. چه معنی دارد هی طرف مقابل را درک کنی و آرام و منطقی صحبت کنی و به نتیجه برسی. اصلن چرا باید ور ِ منطقی ذهنت این قدر گنده باشد که حال دیگران  را به هم بزند و بهت بگویند : « بی عاطفه!» و تو هم هی به خودت ببالی که احساست همیشه مغلوب عقلت می شود!  خب حق دارند البته. محترمانه سرت را می اندازی پایین و می روی و یک رابطه را تمام می کنی. نه اشکی، نه ناله ای، نه جیغ و دادی، ...خیلی که خودت را زحمت بدهی یک چند روزی افسرده ای. آنهم یواشکی. که نکند از قوانین انسانی ات عدول کنی! من که گاهی دلم عجیب برای غریزه ام، برای وحشی ِ خودخواه ِ بی منطق ِ درونی ام تنگ می شود.دلم می خواهد جیغ و داد کنم ، گریه کنم ، داد بزنم:« نه!! من نمی خواهم.» گاهی بدجوری دلم میخواهد بشوم دختر پانزده ساله ی دیوانه ای که یک نامه ی سوزناک بنویسد و پرت کند توی حیاط همسایه. بشوم دختری که در اتاقش را به هم می کوبد و چند روز غذا نمی خورد و کله اش را می برد زیر پتو و بی وقفه گریه می کند.و اعتراف می کند که دلش می خواهد! گاهی دلم بدجوری می خواهد التماس کنم. اینها را گفتم که بگویم آفرین. خیلی کار خوبی کردی که اجازه دادی اشکهایت بی اختیار بریزند. واصلا هم فکر نکن که منفور شده ای.که البته باید گاهی منفور باشی تا باورت شود که برای بعضیها خیلی مهم هستی! خوش به حالت که اینجوری حرفهای دلت را ریختی بیرون. کاش من هم می توانستم 






۲۹.۱۰.۸۸

چی بگم...

اینقدر بی شعور نباش
ساکت شو
عددی نیستی
من امتحان دارم می فهمی؟ پس ساکت شو!
حوصله تو ندارم
و ......

اینا همه حرفایی هست که توزدی! یادت میاد؟

و من ساکت میشم برای همیشه



۲۵.۱۰.۸۸

من! هنوز زنده ام، نمرده ام.


به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی                                                                    
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.

به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی،
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند.

به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.

تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند،
دوری كنی

تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی .

-

امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميری!
شادی را فراموش نكند.

تــــ نوشتـــــــ
1- من هنوز زنده ام، نمرده ام.


2- 24سال و یک روز گذشت، تولدم مبارک

۱۶.۱۰.۸۸

تو دود می شوی

سیگار بهانه است


دستانی را دود کردم که بر روی شانه هایت نبود

که مانده بود روی دستم و دست من نبود/من نبود/نبود



ابری که بالای سرم سیا ه می شود

در خاطره آسمان های دو دست

سفید می ماند

تا...

...کجا؟

بادی افتاده در سرم

که این عقربه ها را بر می چرخاند

تا سهم سایه از حرارت وحشی چشمانت

این فاصله را ورق می خورم با باد

-آلبومی که چسبیده به عکسهایش-



این درخت شکل چندم توست؟

که اسمت

حرکت پوستش را

در زیر دستانم

ظریف می گرداند.

"سیگار شیرین ترین سرطان دنیاست!!!"

۱۱.۱۰.۸۸

سردرد


سرم داره می ترکه
خواهری که همیشه دوسش داشتم و مقدم بوده به همه کسم حتی مامان و بابا، وقتی که زیر دست بابا کتک میخورد من بودم که بابا رو هل می دادم اونور تا بابا بی خیال اون بشه و منو بزنه، من بودم که وقتی می دیدم چیزی رو دوست داره یا نمی خوردم تا اون بخوره تا اگه وسیله ای چیزی بود می دادم به خودش. یادش رفته همه وسایل من مال اون بود، لباسام، کیفام، کفشام، خلاصه هر چیزی که داشتم و به عنوان اینکه: تو استفاده نمی کنی بده من استفاده کنم، بر می داشت....
تمام سرم داره تیر می کشه، بغض گلومو گرفته، حالا اون به خاطر دوستاش سر من داد م کشه، و منو متهم به هر چیزی می کنه.... حالا من اون زنیکه ی پتیاره ی بد هستم که از اول عمرم تا حالا جز بدی هیچ کاری در حق اون نکردم. به خاطر کلی پسر بی مصرف که تنها حُسنی که دارن اینه که ماشین دارن و هر وقت که بخواد د خدمتشن.
دخترایی که من به همشون میگم جنده، با یه نفر که نیستن، صدنفر دنبالشونه، اونا دوستاشن و از من واسش عزیزتر که به مامان می گه مگه این واسه من چیکار کرده......

خدایا اینه مزده خواهر خوب بودن؟ اون واسه همه دایه دلسوز تر از مادره و واسه من زن بابا....