امروز تموم دردهام دارن بهم فشار میارن / اولین باره که نفس کشیدن سخت شده واسم / حس می کنم که شُش هام نمی تونن هوای مورد نیازمو تامین کنن / قفسه ی سینه م درد می کنه / رو شونه هام احساس سنگینی می کنم / بغض گلومو فشار میده / درد دارم / دردم از زمونه نیست / از بی پولی نیست / از بی وفایی زمونه نیست / دردم از قدر نشناسیه / از نفهمیدنه / از خودی زخم خوردنه/ از عشق نیست / چقدر سخته نگاه تنفر امیز و چشمهای حسود عزیزت رو تحمل کردن / هر روز/ هر لحظه . . .
۲۹.۵.۹۰
۲۵.۵.۹۰
زندگی میگذره ولی دق میده تا بگذره
به سر کار می رویم/ هزینه های سرسام آور دانشگاه و / قبض آب و برق/ بدتر از آن قبض تلفن / درگیری ها فکری/ کلاس های نرفته/ واحد های پاس نشده/ ... و کلی دل مشغولی دیگه که منو از وبلاگم که روزی حرفامو توش می نوشتم دور کرده ، حرفاهای نگفته ایی دارم که بغض شدن/ سنگ شدن/ و دارن خشک میشن
۱۶.۵.۹۰
اشتراک در:
پستها (Atom)