۲۴.۸.۹۱

اُلد لاو

یه عشق قدیمی رو دیدم/  اصن باورم نمیشد که فراموشش کرده باشم / محو/ کم رنگ/ ازش هیچ خاطره ایی به یادم نمونده بود/ . چی میشه  یا که چه اتفاقی ممکنه بیوفته که یه مسئله یا یه خاطره از ذهن ادم پاک بشه؟

۱۲.۸.۹۱

یک آدم تَنگ

امروز کلن فاز نوشتنم گرفته
و همش رفتار چند وقت پیش رفیقم تو ذهنمه.....



رفته بودیم کنار دریا , من و آبجی و رفقا , یکی از دخترا مثه اینکه موبایلشو جایی جا گذاشته بود تماس گرفت باموبایلش یه پسری جواب داده بود و گفته بود من پیدا کردم و اومده بود موبایلو داده بود بهش.....-تا اینجای قضایا رو خوده دختره تعریف کرد و من حضور نداشتم-.
وقتی نشست تو ماشین من ، یه دفعه شروع کرد به فحش دادن به پسره, گفتم چی شده گفت مرتیکه ی فلان فلان شده رفته تو آلبومم عکسای گوشیم و نگاهشون کرده گفتم از کجا معلوم میشه یه چرت و پرتی جوابم داد که یادم نیست الان، شاکی بود که چرا عکسامو دیده که توش موهام معلومه , منم گفتم هزار نفر به طور عادی موهاتو می بینن اینم روش , مشکلی نداره که !
آغا این راضی نشد تا رسوندمش خونشون هی فحش میداد که ای وای موهامو دیده فلان شده ببیسار شده
این مسئله گذشت و همین تازگیا پروفایل فیس بوکشو دیدم..... دیدم ای دل غافل همه عکسایی که گذاشته بدون حجابه...
با خودم گفتم این یارو مارو گیر آورده بود؟ جلو ما ادای تنگا رو در میاورد و گرنه  خودش اینکارست....
درک نکردم چرا و برای چی انوروز این رفتارو از خودش نشون داد؟ چیو میخواست ثابت کنه؟!!!!

یه دونه آدم خوشبخت

من خیلی خوشحالم/ اول اینکه / یکی هست که دوستم داره / دوم اینکه من دوسش دارم(خب آشتی کردیم چون دوتامون به این درک رسیدیم که بدون هم ادامه ایی وجود نداره)/ خب این خودش کلیه....
تازگیا وقتی بهش فک می کنم قلبم تعداد ضربانش می ره بالا / و با فک کردن بهش لبخند میاد روی لبام

از اینام بگذریم احساس خوشبختیم می کنم ...یه کار خوب یه خانواده خوب... و بازم یکی هم دوسم داره
خلاصه اینکه خوشحالم
با اینکه الان جمعه ستا و من جای استراحت تو خونه , سرکار ولی راضیم از همه چیز و می دونم بهتر هم میشه