۲۱.۶.۹۵

جامعه فاسد

هنگامی که جامعه‌ای به دروغ‌گوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند،"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده‌ حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید!
شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به تشکیلات دروغ می پیوندید،
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!


✍️ #هانا_‌آرنت

۲۳.۱۰.۹۲

میخوام آزاد باشم

خب
همه چی قاطیه تو ذهنم، البته ذهن من همیشه محتویات توش قاطی بوده. واسه همینه که نتونستم متمرکزش کنم. هیچ وقت نتونستم.  مث همیشه سرکارم ولی خواب آلوده و بی حوصله و کسل، میخواستم استعلاجی پزشکی بگیرم واسه امتحاناتم که نشد. یعنی تنبلی کردم و پی شو نگرفتم.
کلی پارچه خریدم دادم خیاط بدوزه ولی هنوز نرفتم پیشش که حتا اندازه هامو بگیره.
میگه قبول کن قبل عید حداقلش نامزد کنیم ولی نمیدونم چیه که ته دلم راضی نمیشه.
نمیدونم از چیش می ترسم، شاید از تعهدش شاید از اینکه نمیتونم مث قبل آزاد باشم.
نمیدونم

۱.۴.۹۲


خدایا
غریبم، آشنا با خویش حتی نیستم، بگذار برگردم
نمیبینم نمیدانم که حتی کیستم، بگذار برگردم
نه با دیروز خرسندم ،نه با امروز ... حالایم غریبان است
خدایا من که فردا را پذیرا نیستم، بگذار برگردم
به اسبی خسته میمانم رها کردم سوارم را و بارم را گذشت از عاشقی صعب است اگر می ایستم بگذار برگردم
خودم را عاقبت گم کرده ام در زیر بارانی که باریده است
خواهش می کنم بگذار یک امشب...
به تنها جای ماندن های بی رفتن به دنیایی که دیگر نیستم برگردم
خداوندا
اگر نامم صدای اب را تا پای شیروانی ها و یا در خانه ها تا پای آتش می برد تقصیر باران نیست
عبوری بی عصا بی جای پا دارم و بر سقفی که سوراخ است میبارم
نمیبینم نمیدانم که سیر چیستم ، بگذار برگردم
.سفر سخت است و فردا بی سبب پشت چراغ بی خطر مانده است 
کسی آنسوی درهای قدیمی را نمی بیند
کسی دیوارها را با کلنگی بر نمی دارد
کسی دیگر نمی آید
خدایا نه
چرا دیوار من باشم؟ چرا من تک چراغ ایستم؟
بگذار برگردم
تو گفتی می توانی باز گردی
.گفته بودی زندگی زیباست
من هم زیستم
بگذار برگردم
بگذار برگردم
کجایی که تمام لحظه هایم بی تو مریض و بیمار هستند
خدایا کمکم که نشکنم

۲۵.۱۱.۹۱

من شرمنده م

بزار ایندفعه با خودم روراست باشم-
من واقعن از زندگیم چی می خوام؟ از دوس پسرم؟ از کارم؟ از دانشگاه رفتن و ادامه تحصیل؟ از سگ دو زدنام !
خسته شدم
می خوام یه نوع جدیدی از زندگی رو تجربه کنم
دوس پسرم که ابراز علاقه می کرد و تحمل دوریه منو نداشت بعد شش سال هنوز حاضر نیست پا جلو بزاره و یه تغییری تو رابطه مون بده
شماره معکوسو واسه اون شروع کردم.
فکره خودم اینقد درگیر مسائل الکی و پیش پا افتاده زندگیه که نمی تونم بین خوب و بد رو تشخیص بدم، همکارم ابراز علاقه کرده- بی توجه به اون  جنگ افتاد بین عقل احساسم، خب اون از نظر اخلاقی چیزی که نشون داده تا الان چیزی هست که من مد نظرمه - ولی عقلم میگه اون موندگار نیست و فقط واسه رفع تنهاییش می خواد تا وقتی که اینجا هست و قرارداد کاریش تموم نشده-
نمی دونم-
فعلن جوابی ندادم-
از یه ور هم دوس پسرم که تا حرف جدایی میاد اشکش دم مشکشه و حرف تعهد و رسمی شدن قضیه میاد وسط اون کلی حرف و
حدیث میاره که هنوز زوده-
از رفتارهای اون و جبهه گیری ها و قضاوت های پیش از پیشش خسته و ترسیده شدم
فقط عیبهاشو میبینم و اگر خوبی می کنه به چشمم نمیاد
موندم چه کنم
اون از درس خوندنم که وضعیت درستی نداره یه طرف و بهم ریختگیه حسابهای مالیم از یه طرف دیگه
--------------
دیشب که با خودم فک می کردم از خودم پرسیدم من از آیینده م چه انتظاری دارم؟
از خودم چی می خوام؟
از مرد مقابلم چی می خوام ؟
هدفم چیه؟
خط مشی زندگیم چیه؟
---------
خلاصه اینکه کلی سئوال پرسیدم ولی جوابی واسشون نداشتم
شرمنده ی خودم شدم

۲۴.۸.۹۱

اُلد لاو

یه عشق قدیمی رو دیدم/  اصن باورم نمیشد که فراموشش کرده باشم / محو/ کم رنگ/ ازش هیچ خاطره ایی به یادم نمونده بود/ . چی میشه  یا که چه اتفاقی ممکنه بیوفته که یه مسئله یا یه خاطره از ذهن ادم پاک بشه؟

۱۲.۸.۹۱

یک آدم تَنگ

امروز کلن فاز نوشتنم گرفته
و همش رفتار چند وقت پیش رفیقم تو ذهنمه.....



رفته بودیم کنار دریا , من و آبجی و رفقا , یکی از دخترا مثه اینکه موبایلشو جایی جا گذاشته بود تماس گرفت باموبایلش یه پسری جواب داده بود و گفته بود من پیدا کردم و اومده بود موبایلو داده بود بهش.....-تا اینجای قضایا رو خوده دختره تعریف کرد و من حضور نداشتم-.
وقتی نشست تو ماشین من ، یه دفعه شروع کرد به فحش دادن به پسره, گفتم چی شده گفت مرتیکه ی فلان فلان شده رفته تو آلبومم عکسای گوشیم و نگاهشون کرده گفتم از کجا معلوم میشه یه چرت و پرتی جوابم داد که یادم نیست الان، شاکی بود که چرا عکسامو دیده که توش موهام معلومه , منم گفتم هزار نفر به طور عادی موهاتو می بینن اینم روش , مشکلی نداره که !
آغا این راضی نشد تا رسوندمش خونشون هی فحش میداد که ای وای موهامو دیده فلان شده ببیسار شده
این مسئله گذشت و همین تازگیا پروفایل فیس بوکشو دیدم..... دیدم ای دل غافل همه عکسایی که گذاشته بدون حجابه...
با خودم گفتم این یارو مارو گیر آورده بود؟ جلو ما ادای تنگا رو در میاورد و گرنه  خودش اینکارست....
درک نکردم چرا و برای چی انوروز این رفتارو از خودش نشون داد؟ چیو میخواست ثابت کنه؟!!!!

یه دونه آدم خوشبخت

من خیلی خوشحالم/ اول اینکه / یکی هست که دوستم داره / دوم اینکه من دوسش دارم(خب آشتی کردیم چون دوتامون به این درک رسیدیم که بدون هم ادامه ایی وجود نداره)/ خب این خودش کلیه....
تازگیا وقتی بهش فک می کنم قلبم تعداد ضربانش می ره بالا / و با فک کردن بهش لبخند میاد روی لبام

از اینام بگذریم احساس خوشبختیم می کنم ...یه کار خوب یه خانواده خوب... و بازم یکی هم دوسم داره
خلاصه اینکه خوشحالم
با اینکه الان جمعه ستا و من جای استراحت تو خونه , سرکار ولی راضیم از همه چیز و می دونم بهتر هم میشه