۱.۴.۹۲


خدایا
غریبم، آشنا با خویش حتی نیستم، بگذار برگردم
نمیبینم نمیدانم که حتی کیستم، بگذار برگردم
نه با دیروز خرسندم ،نه با امروز ... حالایم غریبان است
خدایا من که فردا را پذیرا نیستم، بگذار برگردم
به اسبی خسته میمانم رها کردم سوارم را و بارم را گذشت از عاشقی صعب است اگر می ایستم بگذار برگردم
خودم را عاقبت گم کرده ام در زیر بارانی که باریده است
خواهش می کنم بگذار یک امشب...
به تنها جای ماندن های بی رفتن به دنیایی که دیگر نیستم برگردم
خداوندا
اگر نامم صدای اب را تا پای شیروانی ها و یا در خانه ها تا پای آتش می برد تقصیر باران نیست
عبوری بی عصا بی جای پا دارم و بر سقفی که سوراخ است میبارم
نمیبینم نمیدانم که سیر چیستم ، بگذار برگردم
.سفر سخت است و فردا بی سبب پشت چراغ بی خطر مانده است 
کسی آنسوی درهای قدیمی را نمی بیند
کسی دیوارها را با کلنگی بر نمی دارد
کسی دیگر نمی آید
خدایا نه
چرا دیوار من باشم؟ چرا من تک چراغ ایستم؟
بگذار برگردم
تو گفتی می توانی باز گردی
.گفته بودی زندگی زیباست
من هم زیستم
بگذار برگردم
بگذار برگردم
کجایی که تمام لحظه هایم بی تو مریض و بیمار هستند
خدایا کمکم که نشکنم

۲۵.۱۱.۹۱

من شرمنده م

بزار ایندفعه با خودم روراست باشم-
من واقعن از زندگیم چی می خوام؟ از دوس پسرم؟ از کارم؟ از دانشگاه رفتن و ادامه تحصیل؟ از سگ دو زدنام !
خسته شدم
می خوام یه نوع جدیدی از زندگی رو تجربه کنم
دوس پسرم که ابراز علاقه می کرد و تحمل دوریه منو نداشت بعد شش سال هنوز حاضر نیست پا جلو بزاره و یه تغییری تو رابطه مون بده
شماره معکوسو واسه اون شروع کردم.
فکره خودم اینقد درگیر مسائل الکی و پیش پا افتاده زندگیه که نمی تونم بین خوب و بد رو تشخیص بدم، همکارم ابراز علاقه کرده- بی توجه به اون  جنگ افتاد بین عقل احساسم، خب اون از نظر اخلاقی چیزی که نشون داده تا الان چیزی هست که من مد نظرمه - ولی عقلم میگه اون موندگار نیست و فقط واسه رفع تنهاییش می خواد تا وقتی که اینجا هست و قرارداد کاریش تموم نشده-
نمی دونم-
فعلن جوابی ندادم-
از یه ور هم دوس پسرم که تا حرف جدایی میاد اشکش دم مشکشه و حرف تعهد و رسمی شدن قضیه میاد وسط اون کلی حرف و
حدیث میاره که هنوز زوده-
از رفتارهای اون و جبهه گیری ها و قضاوت های پیش از پیشش خسته و ترسیده شدم
فقط عیبهاشو میبینم و اگر خوبی می کنه به چشمم نمیاد
موندم چه کنم
اون از درس خوندنم که وضعیت درستی نداره یه طرف و بهم ریختگیه حسابهای مالیم از یه طرف دیگه
--------------
دیشب که با خودم فک می کردم از خودم پرسیدم من از آیینده م چه انتظاری دارم؟
از خودم چی می خوام؟
از مرد مقابلم چی می خوام ؟
هدفم چیه؟
خط مشی زندگیم چیه؟
---------
خلاصه اینکه کلی سئوال پرسیدم ولی جوابی واسشون نداشتم
شرمنده ی خودم شدم