۲۵.۱۱.۹۱

من شرمنده م

بزار ایندفعه با خودم روراست باشم-
من واقعن از زندگیم چی می خوام؟ از دوس پسرم؟ از کارم؟ از دانشگاه رفتن و ادامه تحصیل؟ از سگ دو زدنام !
خسته شدم
می خوام یه نوع جدیدی از زندگی رو تجربه کنم
دوس پسرم که ابراز علاقه می کرد و تحمل دوریه منو نداشت بعد شش سال هنوز حاضر نیست پا جلو بزاره و یه تغییری تو رابطه مون بده
شماره معکوسو واسه اون شروع کردم.
فکره خودم اینقد درگیر مسائل الکی و پیش پا افتاده زندگیه که نمی تونم بین خوب و بد رو تشخیص بدم، همکارم ابراز علاقه کرده- بی توجه به اون  جنگ افتاد بین عقل احساسم، خب اون از نظر اخلاقی چیزی که نشون داده تا الان چیزی هست که من مد نظرمه - ولی عقلم میگه اون موندگار نیست و فقط واسه رفع تنهاییش می خواد تا وقتی که اینجا هست و قرارداد کاریش تموم نشده-
نمی دونم-
فعلن جوابی ندادم-
از یه ور هم دوس پسرم که تا حرف جدایی میاد اشکش دم مشکشه و حرف تعهد و رسمی شدن قضیه میاد وسط اون کلی حرف و
حدیث میاره که هنوز زوده-
از رفتارهای اون و جبهه گیری ها و قضاوت های پیش از پیشش خسته و ترسیده شدم
فقط عیبهاشو میبینم و اگر خوبی می کنه به چشمم نمیاد
موندم چه کنم
اون از درس خوندنم که وضعیت درستی نداره یه طرف و بهم ریختگیه حسابهای مالیم از یه طرف دیگه
--------------
دیشب که با خودم فک می کردم از خودم پرسیدم من از آیینده م چه انتظاری دارم؟
از خودم چی می خوام؟
از مرد مقابلم چی می خوام ؟
هدفم چیه؟
خط مشی زندگیم چیه؟
---------
خلاصه اینکه کلی سئوال پرسیدم ولی جوابی واسشون نداشتم
شرمنده ی خودم شدم

۱ نظر:

vernal گفت...

:( ... مث من
منم هدفمو پیدا نکردم هنوز