۳۰.۱۰.۸۹

your welcom

منم رفتم قاطی مهندسین.....
ورود خودمو به جامعه مهندسین بی سواد مملکت تبریک عرض می کنم و به جیب مبارک مامی و ددی تسلیت

۲۴.۱۰.۸۹

بچه ای که ونگ نمی زد وقت تولد

امروز ، دقیقن امروز رفتیم توربع قرنی مون....دقیقن ساعت 9:15 صبح ، کادوشم سفر شمال بود....عکس هاشو می زارم کف کنید(البته اونایی که شمال زندگی نمی کنن و مث من تاحالا 4-5 تا درخت و با هم ندیدن)
 لاهیجان
لاهیجان
زیباکنار-هتل کوثر
ساحل هتل کوثر


* ذوزنقه بشین اگه عکس هامو کپی کنید وجای عکس های خودتون جا بزنید.

۱۱.۱۰.۸۹

حس می کنم دارم میشم آدم ماشینی ، بعد یک هفته افتادن از مریضی سخت و طاقت فرسای آنفلانزای 2011(طبق گفته خانم دکتره، که ما نفهمیدیم 2011 با 2010 هش چه فرقی می کنه ) امروز داداشی مجبورم کرد برم سُرُم بزنم آخه فشارم خیلی خیلی اومده بود پایین ، 8 به روی 4....سرمه رو که زدم اومدم خونه خوابیدم و بیدار که شدم حالم خوب شده بود یعنی مث قبل بی حال و داغون و نعشه نبودم ، دلم تخمه افتاب گردون میخواست.... یکی از دوستام واسه احوال پرسی تماس گرفت و حالمو جویا شد بهش گفتم ...آره بهترم رفتم یه سرم نصب کردم به خودم الان بهترم ، گفت چی گفتی من گفتم چی گفتم ..دقت کردم جدیدن اکثر حرفام اینجوری شده....