۱۶.۶.۸۷

چرا پرواز نمی کنی؟

من تمام سعی ام را می کنم تا روی کارهای روزانه ام متمرکز شوم. اما کودک بازیگوش ذهنم، به سوی تو لی لی می کند.
دیروز این اس ام اس ، روی صفحه تلفن همراهم جا خوش کرد:
پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه می کردو می گفت :
سقف قفست شکسته ! چرا پرواز نمی کنی ؟
این اس ام اس پنج جمله ای ، آرامش زندگی ام را بهم زده است.
با خود فکر می کنم که چقدر پرنده در اطرافم وجود دارد!
و من
چه قدر ماهی هستم.
اطرافیانم مدام می گویند از قفس سرشکسته وابستگی تو بیایم بیرون.
اما من می دانم بیرون آمدن همان و مردنم همان
آخر یکی نیست به این پرنده های دلسوز بگوید کجای دنیا ماهی می تواند بدون آب زندگی کند؟!
من هر روز به فقس شکسته بالای سرم نگاه می کنم.
چندبار سعی کرده ام سرم را از آب بیرون نگه دارم و بپرم اما....
احساس خفگی تمام بدنم را قرق می کند.
من چند بار سعی کرده ام اما..... نمی شود به خدا...........
بگذریم از این حکایت پرنده و ماهی !
همان بهتر که بنشینم و با تمام توانم روی روز مرگی ام متمرکز شوم .
اما
مگر لی لی این کودک بازیگوش می گذارد.؟!
دلم برای سکوت دست هایت تنگ شده است . بی نهایت !!!
در این روزهای پر از دست های شلوغ و پر هیاهو،
دلم برای سکوت دست هایت تنگ شده ، عزیز تمام عیار من!
من هر روز به تو ودست های نجیبت فکر می کنم.
و
هر روز تکرار می شود در من پرواز هزار پرستوی سبز
بگذریم از این سطرهای همیشه!
بگذریم از این همه "دوستت دارم " هایی که تلبار شده اند در دهانم!
بگذریم از این تا به ابد حسرت!
بگذریم....
بگذار باران آواز بخواند روی چشم هایم !!!!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

قصه بسیار عمیقیه و برای ذهن درگیر تو می‌تونه جرقه بشه.

پرنده اما قصد کمک داره.

هوس مبهم گفت...

راستش به زور شنا یاد گرفتم. فکر کنم که پرواز یه خورده بیشتر وقت ببره