۵.۷.۸۷

فکر رفتن و ندیدنت داره آتیشم می زنه


نمی دونم چرا هر وقت می بینمت یه حسی می گه که دوست دارم...
گریه م می گیره، کاش می تونستم بمونم و ببینم که می تونستم باهات خوشبخت باشم.
ولی چاره چیه بزار فکر کنی که قدر محبتت رو ندونستم، بزار بگی اونم مث بقیه بود با اینکه می دونی فرق داشتم با همه.

من اگه عاشقتم دست خوم نیست . . . که عاشقی معجزه ی زندگی ست.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

هرکی حقشو بذاره کنار خیابون یکی می‌بردش.

ناشناس گفت...

یه استعاره!

اشاره به اینکه حقت این نیست که الان گرفتی اما تلاشی هم گویا نمی‌کنی که بهش برسی...

نمی‌دونم چقدر از داستان دستگیرم شده. فقط حس الان خودمو گفتم.