یه روز یه ترکه،
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ،
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم..
یه روز یه رشتی یه - اتفاقاً آخوند هم بود.. ! -
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.. .
یه روز یه لره بود، به اسم شاپور بختیار؛
جونش رو برای عقایدش از دست داد،
با او نا مهربانی کردیم، تا اینکه در مأمن و آسایشگاه دور از وطن، سرش رو بریدند.. .
یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و عرب.. !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،
و اینجوری شادیم.. ؛
خیلی خوش می گذره.. !
۷ نظر:
عالی بود، عالی...
پ.ن. وبلاگ قشنگی داری، به من سر بزن خوشحال میشم
خیلی تامل برانگیز بوداین حرف.. خیلی...
yeah that's true
تا حالا دقت کردین تمام قومیتهایی که براشون جوک میگن شهرهای مرزی ایران هستند ... عرب ، رشت ، قزوین ، ترک ...
خيلي عالي بود
به دل خوش : قزوين کجاش مرزي عشقي
دل خوش: من هم تو شهر مرزی زندگی می کنم کسی واسمون جک نساخته ولی کلی جک هست واسه قزوینا و تهرانیا که فکر نمی کنم مرزی باشن....عزیزم جغرافیا بیشتر بخون
متنت واقعاً عالی بود...
اما بد نیست اشاره کنم که یه روز یه استادیومی بود توی تبریز که تماشاچی هاش توی اون استادیوم شعار می دادند خلیج همیشه ع.ر.ب.ی!
تو بگو... بعضی ها واقعاً حقشون نیست واسشون جک بسازیم؟
ارسال یک نظر