۵.۵.۸۹

A great afternoon

امروز که مثلن عید بود و تعطیل، اکثر فامیل ما رسم دارن می رن قبرستون فامیلی و سری به مردهاشون می زنن (یه جایی هست 50 کیلومتری شهر فقط خودمونی ها توش قبر شدن)، من و مامانو خواهری تو خونه کسلِ کسل بودیم، پای تلفن داشتم خ***مالیه یکی دوستا رو می کردم که بیاد بریم بیرون که زنگ در و زدن وحمله، پشت سر هم مهمون اومد، دختر خاله ی مامان که اومد منو یاده بی بی انداخت یک چهره ی نورانی و مثبت که وقتی میشینه کنارت آرومت می کنه، بعد اون زن پسر داییم با دوتا جغله هاش اومد که با کارتون g-force سرشونو گول مالیدم. بهترین قسمت امشب، اومدن معلم کلاس پنجمم بود، الان اینقدر خوشحالم که دلم می خواد پرواز کنم، دوسش داشتم، بارها و بارها وقتی دانشجو بودم اومده بود خونمون و سراغ منو گرفته بود و به مامانم گفته بود که بگید بهش زنگ بزنم ولی اون موقع ها من درگیر دانشگاه بودم و اسم کسی جز استادا و درسا تو ذهنم نمی موند. از 7 بعد از ظهر تا 10:30 که پسرش اومد دنبالش با هم بودیم، خاطره تازه کردیم، پسرش کلی عوض شده بود، قدش بلند شده بود و خوشگل شده بود مث مامانش... پسرش تنها کسی بود که اون موقع ها منو با اسم کامل صدا می زد و من کلی خرکیف می شدم....
بعد رفتن مهمونا زنگ زدم به دوستمو بش گفتم: بی منتت دیدی لیاقت نداشتی شام واست بخرم! مهمون اومد خونمون، خندید و گفت: اینقدری که مهمون میاد خونتونو شما هزینه می کنید اگه پولشو جمع می کردید سر سال یه زانتیا داشتید.


* من از بچه گی مهمون بازی دوست داشتم و به ماشین نداشتن می ارزه.
*امروز عصری بارون تندی اومد شاید 5 دقیقه هم طول نکشید، قبل بارون از آسمون شرجی میومد بعد بارون از زمین هم بخار بلند میشد. اینم بارون بندر، بیشتر از این که نمیشه انتظار داشت.

۶ نظر:

360 گفت...

تو تابستون ، اونم امرداد ، اسم بندر که به گوشم میخوره خود به خود بدنم برنز میشه!!!
گزما زده نمیشین شماها؟؟؟

دانای کل گفت...

چه جالب، تو بندری نزدیک دریا، من هم نزدیک دریا، ولی آن دریا کجا

من با 27 سال سن هنوز معلم کلاس دوم دبستانم بهم زنگ میزنه، حالمو میپرسه

دانای کل گفت...

خواندم این صفحه را تا ته، دوس داشتم، ساده و بی دغدغه می نویسی
راستی شنیده ام مسافری، به کجا انشالا؟

یکـ عدد دختر گفت...

360: بندرعباس به خاطر شرجی هوایی که داره گرما زده ت نمی کنه، فقط عرقتو در میاره، البته نظر من اینه که ما مثل دوزیستای دریایی میمونیم هم شش داریم واسه زندگی خارج بندر(دریا) و هم آبشش واسه زندگیی تو بندر(دریا) چون اینجا وقتی هوا دَم می کنه تنفس کمی مشکل میشه دقیقن میشه مث وقتی که دَمکنی بزاری تو قابلمه تا برنجت بخار کنه و اگر کسی که عادت نداشته باشه نفس کم میاره.

دانای کل: حس قشنگیه وقتی ببینی کسی هنوز بیادته و براش مهمی، واون معلمی که شاید سالها ازت بزرگتره و بچه هاش هم سن و سال خودتن. ولی اون کلی راه میاد که تو رو ببینه و باهات صحبت کنه من عاشق این لحظم که حس کنم فکر کسی درگیر منه...

دانشجو گفت...

با سلام
اینجانب دانشجوی دوره کارشناسی رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبایی هستم و برای تکمیل پایان نامه ام نیازمند تکمیل پرسشنامه هایم توسط دانشجویان دانشگاه های آزاد شهر تهران هستم. موضوع پژوهش من بررسی رابطه بین ابعاد عشق و تعدادی از ویژگی های فردی می باشد و برای پرکردن پرسشنامه ها حداقل شرط لازم این است که آزمودنی هم اکنون داری رابطه عاشقانه با شخصی دیگر و یا افکار عاشقانه درباره شخصی دیگر باشد. لازم به توجه است که نمونه من بایستی از دانشجویان دانشگاه های آزاد تهران باشد ولی شرکت تمامی دانشجویان کشور در این پژوهش مجاز است وجواب آزمون به آنها داده خواهد شد. در پایان خواهشمند است فیلد مربوط به دانشگاه را بدرستی پر کنید تا در انتخاب اعضای نمونه پژوهش دچار اشتباه نشویم.
برای شرکت در آزمون آدرس زیر را در مرورگر خود کپی کنید و کلید اینتر را فشار دهید.
Azmoon.freei.me
از مسئول وبلاگ خواهشمندم برای اعتلا و پیشرفت سطح علمی جامعه این آگهی را حذف نکند تا سایر بازدیدکنندگان هم در صورت تمایل بتوانند شرکت کنند.
با سپاس

Alborz گفت...

بهترين دوران زندگيم اون يه سال و نيمی بود که بندرعبّاس زندگی ميکردم. بردی ما رو به دوران ما قبل تاريخ...