۴.۶.۸۹

Look delicious

گاهی وقتا بعضی نگاها بدجور به دل آدم می شینن... بدجور ...و همون نگاها همیشه تو ذهن موندگار میشن! 
نگاهی که حس می کنی سنگینیشو روی دوشات، نگاهی که دلت رو می لرزونه، نگاهی که دست و پاتو گم می کنه، نگاهی که دلت رو می بره....نگاهی که خاطرات تو نوازش می کنه، نگاهی که می برتت به گذشته...
دلیلشو نمی دونم ولی سالهاست که یکی از این نگاه ها رو همراه با دیگر خاطره ها به دوش می کشم،
بی هیچ دلیل و هیچ هدفی.....
ولی هر وقت به اون نگاه فکر می کنم بی اختیار لبخندی میاد رو لبم.....    
یاد خجالت زدگی و هول شدن و دست و پا گم شدنم می افتم و تلاشی که برای فرار کردن از اون نگاه ناکام ماند....   
 و خاطره شد.   
و تنها حسی که باقی گذاشت حسی مبهم و گَس بود  ...              

۱۶ نظر:

سهی گفت...

چقدر ملموس
فکر میکنم همه یکی یه دونه از این نگاه ها تو ذهنشون دارن
نگاهی که فکر کردن بهش هنوز هم مثل اون روز هیجان زده ت میکنه.وبعد این هول شدن چندباره اضافه میشه به اون خاطره و باعث میشه لبخند بزنی

bashar گفت...

دیشب sms داد/ با اینکه خیلی دلم پرهولی دلم هرری ریخت پایین/ جواب ندادم/ نه از غرور /ندادم چون بدم میاد از روزمرگی//////

چپ دست گفت...

آره. من هم همچین تجربه ای دارم. یکی بود که نزدیک 2 سال می دیدمش اما هیچ حس خاصی نسبت بهش نداشتم اما یه شب آخر شب که داشتم از سر کار برمی گشتم، اونو دیدم که با خانواده اش داشت از روبرو می یومد. فقط یه نگاه باعث شد که اون شب تا صبح خوابم نبره و بعدش هم که جریانش مفصله...
خلاصه اینکه تصویر اون نگاه، مثل یه سکانس اسلوموشن هنوز که هنوزه بعد از گذشت نزدیک 4 سال توی ذهنم مونده.

فکر می کنم صداقتی که توی نگاه طرف توی اون لحظه وجود داره، باعث میشه بعضی نگاه ها به دل آدم بشینه.


پ.ن: شرمنده که کامنتم از خود پستت طولانی تر شد. یه لحظه جوگیر شدم!

یکـ عدد دختر گفت...

سهی: آره سهی هر کسی که بخواد فکر کنه و به گذشته برگرده حتما از این نگاه ها داره با خودش

یکـ عدد دختر گفت...

بشر: اینم راه خوبی می تونه باشه برای فرار از روزمره گی

یکـ عدد دختر گفت...

چپ دست: آره فکر کنم صداقت یکی از دلایل مهمیه که باعت میشه چیزی کسی تو ذهن موندگار بشه، راستی به خاطر چپ دست بودنت می تونی هر چقدر که دلت می خواد بنویسی....D:

bashar گفت...

kojaro?pamp ya dilamow?!
(چشمک)

bashar گفت...

تا ته نخوندم که جوابمو اینجا بگیرم واس همین بیرته نوشتم!

تفنگ بازی گفت...

نگاه کن و ازین حرفا

میستر شاتن گفت...

باز خوبه که لبخند میزنی...

bashar گفت...

من اصلا" رو زلزله حساس نیستم/به هیچ وجه

ansherli گفت...

عمیقا میفهمم چی میگی

360 گفت...

ز دست دیده و دل هر دو فریاد...

یکـ عدد دختر گفت...

360: و از زندگی هم فریاد

اسیه گفت...

هوم
اره ...همچین حسیو داشتم

月光 گفت...

نگاهی نیست که تو ذهنم مونده باشه، یعنی تابحال نگاه موندگاری نداشتم. الان که اینو خوندم دارم فکر می کنم چرا ندارم تا بهش فکر کنم و لبخند بزنم؟