۲۰.۵.۸۹

A number of stupid kids

اینو نوشته م که بعدن ها بخونمش و بدونم که برای بچه ای که خواهم داشت همچین کم کاری هایی نکنم، انتظار انتقاد و تعریف و تمجیدی هم ندارم.

وقتی به بچگیام فکر میکنم(منظورم تا قبل از 15 سالگیه)،به این نتیجه می رسم تنها چیزی که باعث شد من به راهی بد کشیده نشم و کاری نکنم که باعث پشیمانی ام بشه حرف شنوی داشتن از مامانم بوده، هیچ چیزی هیچ چیزی تاکید می کنم هیچ چیزی از رابطه ی دختر و پسر نمی دونستم و اینکه این رابطه جنسی هست و وجود داره که مامان باباها بچه گیرشون میاد، یادمه بچه بودم از مامانم پرسیدم مامان بچه از کجا میاد مامانم بهم گفت که مامانا می رن دکتر و دکتر با پیچ گوشتی نافشونو باز می کنه و بچه میاد بیرون، فکر کنید اوم موقع چه ساده و قانع و حرف گوش کن بودم که به جوابش قانع شدم و دیگه هرگز سئوالی نپرسیدم، و فقط اینو می دونستم که دوستی با پسر بده و همچنین خونه ی پسر رفتن اصلن کاره خوبی نیست، چراشو نمی دونستم فقط مامان گفته بود بده....
وارد دبیرستان که شدم، سال اول دوستای زیادی نداشتم چون مامان هنوزم روم تسلط داشت و بایدها و نبایدهایی برم قرار داده بود. درسی داشتیم به نام "بهداشت" که توی اون عمل لقاح رو توضیح داده بود(هنوزم جزوه شو دارم)، از اونجا بود که فهمیدم بچه چجوری درست می شه و باقی کارااااااا، و من مثل یه تشنه رفتم دنبال چیزای که نمی دونستم، و وقتی دوستام از مسائل جنسی شون (حالا هر چیزی) صحبت می کردن من با دهن باز نگاه می کردم و معنی شو می پرسیدم و مجبورشون می کردم که برام توضیحش بدن،(بهم می گفتن تو کجا بزرگ شدی که هیچی نمی دونی) بازم سال اول دایره اطلاعاتم زیاد نبود در حد یه کلاس اولی بودم. من این عادت رو داشتم که همه اتفاقات روز رو موقع شام واسه مامان تعریف کنم، مامان هیچ وقت واسه کاری اشتباه دعوا یا تنبه هم نکرده بود، فقط توضیح می داد که کدوم خوبه یا بد واسه همین همه چیز رو بی سانسور واسش می گفتم، اون شب سر میز شام همه چیزهایی که یاد گرفته بودم واسه مامان توضیح دادم، یادمه مامان دوتا دستاشو گذاشت روی لپاش و گفت:" تمام رشته هام پنبه شد".
سال بعد دوستایی دریده تر داشتم، خیلی مسائل بیشتری فهمیدم، یه بار سرکلاس دینی راجع به غسل جنابت( یه همچین چیزی که مال مرداست) از معلم مون  سئوال کردم از زیر جواب دادن در می رفت و من نمی دونستم چرا، از عقب کلاس ندا اومد که خفه ،خودمون بعدن برات میگیم، زنگ تفریح بود که فهمیدم این غسل برای بعد کاره بی تربیته مرداست.
و سال سوم نصف بیشتر دوستام ج**ده بودن، به معنای واقعی نه، با دوست پسراشون تازه زیر اب همدیگرو جلو من می زدن، یه دختری بود من از اخلاقش خوشم میومد ولی خب با مردا دوست بود، یادمه یه روز داشتم با اون تو مدرسه درس می خوندم که یکی از دخترای دیگه اومد سئوالی پرسید و بعد رفت، دوستم رو به من کرد و گفت ما هم می دیم ولی مث این دیگه جلو عقبمونو یکی نکردیم! من اون موقع ارورر  زدم ، ......
من شیطنت زیاد داشتم ولی هنوز یک حرف شنو قابل بودم واسه مامانم. مدرسه تموم شدو من بی خیال همه دوستان، دوستم شده بود اینترنت، تمام سئوالات که برام مونده بود از تو نت از پسرا می پرسیدم، دیگه خجالتی نبود آخه اونا که منو نمی دیدن و قرار نبود هم ببینن، حالا من شدم دختری که خیلی از دوستام سئوالاتشونو از من می پرسیدن ، دختر خالم هنوز اعتقاد داره تا ازدواج نکردم راجع به مسائل جنسی چیزی ندونم، یه روز بهش گفتم راحت باش سئوالاتتو بپرس می تونم کمکت کنم، کف کرده بود. باورش نمیشد من همون دختر 8-9 سال پیش باشم. ولی هنوزم حرف شنوی دارم از مامانم. حالا می فهمم چرا رفتن به خونی پسرا بده چون توی یکی از همین چت ها یکی از پسرها بهم گفت که اگه بری باید بدی.......
اون موقع ها بود که فهمیدم درجه تشخیص با نجابت بودن یا نبودن من همون چُس میلیمتر پرده هست، پس به خودم گفتم هر گهی بخوام بخورم می تونم فقط این پرده هه سر جاش باشه، ولی حالا طرز فکر عوض شده، به خودم میگم مردی که قبل من با 100000000001 زن دیگه خوابیده حقش نیست،....و همیشه به خودم میگم بزار پام برسه اون ور اولین کاری که می کنم برداشتن اون پردهه هست بزار که نجابتی نداشته باشم. فکرهای ضد و نقیض زیاد دارم.

چند روز پیش سر یه موضوعی با مامانم بحثم شد بهش گفتم تو دوس داری من همون احمق باشم که تو سال 79-80 بودم، میخوای هنوزم نفهمم دورو برم چه خبره، مامان می دونی تو با نگفتن خیلی حقیقتا ممکن بود  منو تو خیلی مشکلا تی بندازی و همه ی اینا رو براش توضیح دادم، گفتم اگه حرف شنوی نداشتم الان ممکن نبود من کی می بودم،  بازم مامانی دستاشو گذاشته بود رو لپاش و قرمز شده بود.
 با تمام این دونستنی هامو طرز فکر هنوز پابند سنتهامم و زنجیر در یک سری بایدها و نبایدهااااااا


 

۱۳ نظر:

Ravi گفت...

متن جالبی بودو با این متن خیلی تابو ها رو شکوندی من خودم اعتقاد دارم اگه زنم قبل من زیر کسی نخوابیده باشه وتجربشو نداشته باشه چجوری میخاد منو ارضا کنه همونطور که من اگه تجربش و نداشتم نمیتونستم اونو ارضا کنم.
در رابه با اون پرده میلیمتری هم اصلا برام اهمیت نداره و تعریف نشدس.
بدم من کلا این قضیه دادن و قبول ندارم چون به نظرم اگه دخترا به ما میدن ماهم به شمه میدیم فقط جنسش فرق میکنه.
در رابطه با کردن هم همینطور چون اگه منظور انجام این عمل که دو طرفس.
مثلا تو روسیه زنا نمیگن میدیم میگن میکنیم.

سوفی گفت...

سلام
خوب نوشتی موفق باشی

سهی گفت...

منم دقیقا تا سال اول دبیرستان اینجوری بودم
یادمه اون روزا بین بچه های دیگه احساس اسکل بودن میکردم
یادش بخیر!!!
ولی آدم هرچقدر هم تغییر کنه باز هم به نظر من اصولی که نهادینه شده تو وجودش مانع دوران کامل شخصیتش میشه
و در مورد عقایدت هم که گفتی باید بگم اینقدر این موضوعات تو جامعه ی ما پیچیده شده که در موردش میشه ساعتها حرف زد.ولی همینقدر بس که بدونی من هم دچار این تناقضات هستم

ناشناس گفت...

چقدر جالبه آدم قولایی به خودش میده که فقط یه شاهد داره.انسان موجود عجیبیه...
روشنگری خوبی بود!

ناشناس گفت...

چه استا خوبی و چه مزدک با پشتکاری ....
خوشگلیا دخمله :دی

اسیه گفت...

چه استاد خوبی و چه مزدک با پشتکاری ...
خوشگلیا دخمله :دی

اسیه گفت...

ای شیطون

یازده دقیقه گفت...

برای پست بالا :
من عاشق این آبجی آبجی گفتن تو هستم یک عدد دختر . بعد ضمنن عاشق خواهر ت هم شدم که اون آقاهه رو خواب می بینه

یازده دقیقه گفت...

برای همین پست :
بیشتر از آنچه فکر می کردم دختری!دختر که می گویم نه برای به قول خودت همان چس م م پرده ، دختر که می گویم یعنی خیلی دخترانه فکر می کنی...
و این خیلی خوب است

360 گفت...

ول کن این حرفا رو از مزدک چه خبر؟

میستر شاتن گفت...

ممنون عزیز

یکـ عدد دختر گفت...

360: تا شنبه از مزدک خبری نخواهم داشت، شنبه می بینمش سر کلاس.
اگه پیغامی کاری خبری داری بگو بهش بگم.

360 گفت...

نه، کاریش ندارم
سلام بهش برسون