* شام (افطار) خونه دایی دعوت بودیم، شام مرغ کباب بود، وقتی همه عروسا و دامادا و فک و فامیل جمع شدن و بسمه الله گفتن و خواستن شروع کنن، گفتم ببخشید یه لحظه، اگه ممکنه استخونه مرغتونو تا ته نجوید میخوام ببرم واسه فِرِد....(همه خبر داشتن که این گربه مریضه و چه بلایی سرش اومده)، گفتن راستی کار کی بوده...گفتم همسایه جنوبیمون....کسی نمی خورد، داشتن حساب میکردن همسایه جنوبی ما کی میشه....
* ازم پرسید که از فامیل چه خبر؟ گفتم هــــــی شکر، خندید گفت واقعنی؟ و سره درددلم باز شد تمام راهو از محل کار تا خونه همه چی رو گفتم به قول یکی از بچه ها کاه کهنه باد دادم....امروز صبح بعد کار یه شیشه بهم داد، گفت تو چایی حل کن بده به هر کی که ازش خوشت نمیاد....داشتم نگاش می کردم ( از همون نگاها که طرف می فهمه که تو اِ رور زدی) گفت نترس آزمایش کنن تو خون نشون نمی ده.....
* این یکی رو هنوز خودم به هیچ عنوان باور نکردم، هنوز فکم اویزونه، به هیچ عنوان نمی تونم هم باور کنم، غیره ممکنه ولی خب دیگه دهن به دهن چرخیده منم نفر آخر بودم، یه فامیل داریم، خیلی ساکت و بی زبونه، اصلن تو جمع نمیاد، یا خونه یا سرکار....اصلن بدون زن و بچه از خونه بیرون نمی ره.... بهم گفتن مورد داره، من فکر کردم سیگاری، مشروبی، خیلی خلاف سنگین باشه تریاکی، شیشه ای، خندیدن بهم و گفتن خیلی مثبت فکر می کنی...طرف زن بازه.....من همچنان فکم روی زمین قرار داره و داره لق لق می خوره....قراره امشب اخر شب برم خونه فامیل تحقیقات....
* ماه های اخره دیگه دارم خاله میشم(من فقط خاله میشم، آبجیم خاله نمیشه)، اون یکی ابجیم به این یکی ابجیم گفت بیا لیست کن هر چی که واسه بچت می خوای بخری، چند تکه شو ما واست می خریم، که موقعی که به دنیا اومد خواستیم کادو بدیم از همون ، چندتا گیرت نیاد....گفت گهواره بچه........( به بعضیا تعارف نمیاد)
۱۶ نظر:
ااااااا تو کار دیگه ای نداری!؟
پوریا: از چه بابت می گی؟
از این بابت که همش مهمونی میری!
پوریا: من عاشق وقت گذروندن با فامیلم، عاشق مهمونی رفتن و مهمونی دادن و دور هم جمع شدن....عاشق وقت گذروندن با خانواده....
آخی
حالا دختره یا پسر
اسمش رو قراره چی بگذارین؟
من نفهمیدم آخریو؟ تو خاله میشی خواهرت نمیشه!!! جه جوری آخه؟
گهواره برای خواهرزاده خیلی ام زیاد نیس خو؟
* مگه فِرِدی هنوز خوب نشده؟؟
* !!!
* آره. بعضی وقتها بعضی ها خلافشون دقیقاً همونه که اصلاً به نظر نمیاد مال اون حرکات باشن. من هم به یه همچین موردی برخورد کرده بودم.
میگم... نتیجه تحقیقاتت رو هم حتماً اعلام کن که ما هم روشن بشیم!
* پیشاپیش قدم نورسیده مبارک. از الآن گفته باشم که اگر دختر بود، خوشگل هم بود، رزِرو واسه خواهر زاده ما (6 سالشه، خوشگل و خوشتیپه، شدیداً باهوشه، تنها ایرادی که داره اینه که زیاد حرف می زنه!)
360: دختره، حالا اسمشو چی می خوان بزارن نمی دونم، باید ببینیم تو اسم گذاسشتن هم ننه باباهه خوش سلیقه هستن یا نه
مهر: جزو اسراره مگو هست....ولی اینو بگم که نه بابام دوتا زن داشته نه مامانم دوتا شوهر...این معادله رو جور دیگه باید حل کرد...
چپ دست....(از این به بعد بهت می گم هم دست)
*نه فردی خوب نشده، یه چشمش کوره که هنوزم وقتو بی وقت چرک می کنه و باید ببریمش دکتر اون یکی چشمشم کم سو شده، واسه همین موقع غذا خوردن باید بشینیم کنارش تا بتونه بخوره، چون بلد نست خوب بخوره، من غذا رو واسش نگه می دارم و اون گاز می زنه....
*...تو کَتم نمی ره که اون مرد....البته احتمالاتی می دم آخه یه بار تو جمع که زنش داشت پشت شوهرش حرف می زد گفتم تو باید حافظ منافع شوهرت باشی که مادر دختره که کنارم نشسته بود بهم گفت هیــــسسسسسسس
شر راه ننداز و من بحثو عوض کردم. ولی فعلن مث اینکه باید چادر ببندم کمرم برم تحقیقاته اساسی کنم.
*می گم هم دست....6 سال تفاوت سنی زیاد نیست؟
تفاوت سنی زیاد مهم نیست. مهم اینه که با همدیگه تفاهم داشته باشند!
تازه... درسته که این خواهر زاده ما 6 سالشه اما روح یه بچه 3 ساله رو در درون خودش داره... یه چیزی مثل پیکان با موتور پژو!!
پیشاپیش قدم مبروک میمون فرخنده ی نو رسیده رو تبریک میگم
گهواره بچه )))))))))
وبلاگ قشنگی داری .
هم دست: باشه، فکر می کنم رو پرونده خواهر زادت.....سعی می کنم همون اولای صف یه جا واسش پیدا کنم D:
O2: مرسی مچکر انشالله نویت شما
فریبرز: بله گهواره بچه.....
من فضول نیستم ولی عاشق معمام. توام قضیه خاله رو معما کردی :دی
مهر: میگم مهر جان معما رو حل کن جایزه بهت میدم...شده یه چیز کوچولو ولی واست پستش می کنم.
ارسال یک نظر